يادداشت سردبير٬ شماره ٢۴٠
سياوش دانشور
"دوستان مردم کيانند"!

تشديد بحران رژيم اسلامى و تحرک اپوزيسيون راست

 

جمهورى اسلامى در عميق ترين بحران تاريخ خود دست و پا ميزند. اين بحران قديمى است٬ وجوه سياسى٬ اقتصادى و فرهنگى دارد. بحران بقا است. بحرانى که با سه دهه تروريسم و باج خواهى و سرکوب عريان و قتل عام نه فقط محدود و کنترل نشده است بلکه در هر دوره تشديد يافته است. اساس اين بحران وصله ناجور جمهورى اسلامى به روش زندگى و تمايلات و توقعات فرهنگى و سياسى و اقتصادى جامعه اى است که صاف و ساده اين وضعيت را نمى پذيرد. اين رژيم نه ميتواند منشا گشايش فرهنگى و سياسى باشد٬ که همين خود در گرو گشايش و ثبات اقتصادى است٬ نه ميتواند رژيم مطلوب راه انداختن سرمايه دارى ايران و بسيج طبقه بورژوازى ايران باشد٬ نه ميتواند در تعادلى قابل قبول و دراز مدت با دنياى بيرون خود قرار گيرد٬ و مهمتر٬ نميتواند بعنوان يک حکومت اسلامى با قوانين عصر حجرى مردم کارگر و زحمتکش و اکثريت عظيمى را به تمکين به وضعيت موجود بکشاند. بحران اين حکومت راه علاج ندارد. از پروژه سردار سازندگى و "ايران ژاپن ميشود" تا پروژه اصلاحات دينى خاتمى و "ديالوگ تمدنها" تا جنبش سبز خمينى چى موسوى و شرکا٬ نشان داده که بحران اين رژيم لااقل از درون رژيم اسلامى راه علاج ندارد. کل اين پروژه ها٬ تنها توانسته براى بقاى ننگين حکومت در متن محدوديت هاى داخلى و بين المللى وقت بخرد. بحران حکومت اسلامى به اين معنا "بحران آخر" آنست.

اما مشخصات بحران حکومت اسلامى ابعاد جديدترى يافته اند. نفس نخواستن مردم و عزم سرنگونى حکومت به تشديد انشقاق در بالا و گسترش جدالهاى خونين درون حکومتى منجر شده است. اقتصاد جمهورى اسلامى عليرغم همه تمهيدات تاکنونى نه تنها جانى نگرفت بلکه ورشکستگى تمام عيار اقتصادى منجر شد. توليد بيست درصدى بخش اعظم صنايع٬ تعطيلى بسيارى از پروژه هاى جديد٬ ناتوانى در نوسازى صنعت نفت و کاهش مرتب توليد٬ تورم افسار گسيخته٬ سقوط آزاد ارزش ريال٬ تبديل دلالى به رکن تحرک اقتصادى٬ ناامنى شديد سرمايه و فسخ قراردادها٬ بيکارى نجومى٬ فقر و فلاکت روز افزون چند ده ميليونى٬ تشديد فساد و جنايت و ناامنى عمومى٬ و وحشت از کمبود و قحطى مايحتاج پايه اى مردم تنها از نتايج تشديد بحران اقتصاد سرمايه دارى ايران است. اگرچه تحريمها در تشديد اين اوضاع نقش داشته اند اما تنها فاکتورى نيست که اقتصاد ايران را به اين ورطه سقوط آزاد رانده است. اينها مقدمات يک فروپاشى اقتصادى است. بحران حکومت اسلامى بناگزير و بنا به ديناميزم بحران وارد مراحل خرد کننده خود شد. شمشير تصفيه هاى خونين درون حکومتى که با جراحى پاره هاى تن خمينى و شرکاى قتل و جنايت ابعاد وسيع ترى يافت٬ بعد از دوره اى وقفه و جدال در تاريکخانه٬ امروز روى گردن جنايتکارترين جنايتکاران در اردوى راست حکومتى قرار گرفته است. مبناى تشديد اين جدالها نه تهديد آمريکا و ناتو است و نه "سازشکارى" و "آمريکائى" شدن سران سپاه پاسداران و رئيس جمهور تير خلاص زن آن و نه فساد اين و آن بخش حکومت تماما فاسد اسلامى. مبناى اين تشديد جدال درون حکومتى اساسا تهديد سرنگونى است. تهديدى که ديگر برخلاف سالهاى گذشته امرى صرفا داخلى نيست بلکه مبنائى منطقه اى و جهانى دارد. تهديدى که پايه هاى اسلام سياسى و تروريسم اسلامى و ائتلاف آنرا در منطقه بشدت سست کرده است. همانهائى که روزى زير بغل خمينى را گرفتند و در نوفل لوشاتو زير نور قرار دادند تا بعنوان ناجى سرمايه دارى ايران در مقابل کارگر نفت و انقلاب چپگرايانه ۵٧ قرار دهند٬ همانها امروز با همان معضلات و چه بسا بسيار شديدتر٬ براى نجات حکومتهاى سرمايه دارى که مورد هجوم اعتراض توده اى و ميليونى قرار گرفته اند٬ در فقدان يک آلترناتيو مطلوب بورژوائى دست بدامن "اسلام خوش خيم" و پرو آمريکائى شده اند. اگر جمهورى اسلامى حکومتى مانند پاکستان و هند و اسرائيل و ترکيه بود٬ اين همه جنجال برسر پرونده اتمى موضوعيت پيدا نميکرد. معضل "قدرت تسليحاتى" حکومت اسلامى نيست٬ معضل مسلح شدن دولتى متخاصم و اسلام سياسى متکى بر تروريسم در جدال تروريستى جهانى و معادلات استراتژيک آنست.

اپوزيسيون راست و اوضاع جديد
هر زمان که تنش و تقابل سياسى و ديپلماتيک و ايضا خطر تقابل نظامى و جنگ بين اردوهاى تروريستى بالا ميگيرد٬ تحرک شديدى در درون نيروهاى اپوزيسيون راست آغاز ميشود و با فروکش کردن آن يا دچار ديپرسيون سياسى ميشوند و يا عمده همين جماعت به طرق مختلف به دامن جناحى از جمهورى اسلامى ميخزند. بار ديگر اين صحنه به شکل مضحک آن دارد تکرار ميشود و طيف وسيعى از نيروهاى اپوزيسيون و تازه اپوزيسيون و پرت شده از مدار حکومت اسلامى٬ اعم از جنبش ملى اسلامى و جنبش ناسيوناليسم پرو غرب٬ نيروهاى عشيره اى و قومى تا شخصيتهاى تاريک فکر ژورناليست و مفسر٬ تحت حمايت رسانه اى وسيع در ارکسترى گوشخراش بر طبل جنگ و تحريم اقتصادى و آلترناتيو سازى ميکوبند. "آلترناتيو سازى" درخود مذموم نيست و امر هر نيرو و جنبش سياسى جدى است. اما اينها بند و بست از بالاى سر مردم٬ توطئه عليه زندگى و نفس حيات مردم٬ دفاع از شنيع ترين روشهاى سياسى و اقتصادى و نظامى را بعنوان "آلترناتيو سازى" و با زرورق "حقوق بشر" و "دخالت بشر دوستانه" به جامعه تزريق ميکنند.  

ترديدى نيست که منشا اين تحرک تغييرات جدى در موقعيت جمهورى اسلامى٬ اوضاع منطقه اى و جهانى است. بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى و موج تعرض دست راستى در ابعاد جهانى به مردم کارگر و زحمتکش٬ بميدان آوردن مجدد ميليتاريسم و تروريسم دولتى تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه" براى قيچى کردن اعتراضات توده اى و انقلابى٬ شکل دادن به نيروهاى دست راستى و بعبارت دقيقتر تجديد آرايش در درون صفوف بورژوازى براى مقابله با پيامدهاى بحران سياسى و اقتصادى در کشورهاى مختلف٬ تضعيف جريان اسلامى ضد آمريکا و رسيدن جدال تروريستى به مراحل تعيين کننده٬ ناتوانى بورژوازى از کنترل اعتراضات توده اى و کارگرى در خود کشورهاى غربى٬ عروج اعتراضات کارگرى و زير سوال رفتن نفس مشروعيت نظم سرمايه دارى و شکست ترهات و تبليغات ضد کمونيستى٬ سر باز کردن تقابلهاى جهانى بعد از جنگ سرد براى شکل دادن به حوزه هاى قدرت و نفوذ سياسى و اقتصادى٬ همه نيروهاى درگير در صحنه سياست را به تحرک و تلاش براى ايفاى نقش واميدارد. مجموعه اين اوضاع پروژه و نيروهائى را حاشيه اى و پروژه ها و نيروهائى را به صحنه فراميخواند.

تا به مورد مشخص جمهورى اسلامى و تروريسم اسلامى برميگردد٬ اين نيرو در متن اين جدال جهانى مدعى قدرت منطقه اى و پرچمدارى بورژوازى منطقه براى اعاده امتيازات سياسى و اقتصادى خود بعد از شکست ناسيوناليسم ميليتانت عرب بود. آمريکا و ائتلاف تروريسم دولتى نيز خواهان تحميل تعادل جديدى به اسلام سياسى و نه تماما از صحنه خارج کردن آن بود. براى تحميل اين تعادل جنگها صورت گرفته و مادام که به نتيجه مطلوبى نرسيده ميتواند بازهم صورت بگيرد. تکرار سناريوى ليبى در سوريه٬ که احتمال آن جدى است٬ کمر اين جنبش را در اين تقابل ميشکند. تمام تلاش جمهورى اسلامى در دفاع و حمايت از کشتار حکومت بشار اسد و تغذيه حزب الله و نيروهاى موئتلفش در منطقه٬ گردن کشى و تهديد تروريستى و تلاش براى مسلح کردن جنبش اسلامى به جريانى اتمى٬ چيزى جز ممانعت از شکست سنگين در نبرد تروريستى نيست.

تحرک اپوزيسيون دست راستى ايران در اين متن منطقه اى و جهانى معنى پيدا ميکند. اولا٬ ديگر اميدى به سياست پراگماتيستى آمريکا و دولتهاى غربى براى تقويت نيروهاى طرفدار سازش در درون جمهورى اسلامى ندارند. اين نيروها فى الحال اگر نه تماما اما اساسا به بيرون پرتاب شده اند. ثانيا ديگر نميشود مردم را تحت هيچ شرايطى در مضحکه انتخابات حکومت با پرچم "انتخاب بين بد و بدتر" بسيج کرد. دليل تحريمى شدن همه اينان صرفا اين نيست که خودشان به بيرون پرتاب شدند بلکه و اساسا اينست که پرونده اين پروژه بسته شده است. ثالثا٬ نه بورژوازى ايران و نه بورژوازى جهانى وعده نداده براى هميشه جمهورى اسلامى را از سر ناچارى تحمل کند. اگر درانقلاب ۵٧ تهديد چپ به حاشيه اى ترين نيروى سياسى شانس پرتاب شدن به قدرت را توسط اينان داد٬ امروز در متن اين بحران جهانى و منطقه اى و سنتهاى سياسى ريشه دار در جامعه ايران٬ "خطر" چپ در يک تلاقى سياسى و انقلابى بيشتر نباشد کمتر نيست. و بالاخره الگوى ليبى ميگويد که ميتوان تا ديروز يار غار و دوست سران فخيمه دول غربى و کارتل هاى نفتى بود و بعد از چند ماه به "خطرى براى دمکراسى" تبديل شد و ناتو و ميليتاريسم را بعد از افتصاح و شکست حمله به عراق براى "دخالت بشر دوستانه" محترمانه و حق بجانب بميدان آورد.

مجموعه اين اوضاع نيروهاى مختلفى در جنبش ملى اسلامى٬ ناسيوناليسم پرو غربى٬ قوم پرستان و خيل تاريک فکران اپوزيسيون را با پرچمها و توجيهات و ادله هاى مختلف پشت سياست تحريم اقتصادى٬ حمله نظامى٬ هورا کشيدن براى ناتو٬ و جلسات مکرر براى تشکيل "شوراى ملى" و "کنگره ملى" و "دولت موقت" و غيره ميبرد. بخشى از اين نيروها طرفداران وقيح حمله نظامى و تحريم همه جانبه تجارى اند. صريحا ميگويند که اين کشتار وسيع مردم و پيامدهاى آن براى نسل هاى متمادى "هزينه" اى است که بايد پرداخت شود. انگار از جيب پدر محترمشان ميپردازند! بخش ديگرى در صورت ظاهر اين وقاحت را ندارند اما در نفس پروژه شريک اند و هر زمان که اجرائى بودن آن عملى تر شود٬ بدون ترديد روى اين ارابه ميپرند و توجيه و تئورى کافى هم براى آن سرهم ميکنند.

اين نيروها با هر رنگ پرچمى دشمنان مردم٬ دشمنان آزادى و برابرى٬ دشمنان کودکان معصوم٬ دشمنان پيران و بيماران٬ دشمنان کارگران و محرومانى هستند که در چنين اوضاعى "انتخابى" جز قتل عام شدن ندارند. اين نيروها شبيه سربازان اسرائيلى هستند که مجرى صبراها و شتيلاها بودند. شبيه نازيها و فاشيستها هستند که آشويتس ها و قتل عامهاى فراموش نشدنى تاريخ را به نام خود ثبت کرده اند. اين نيروها در شقاوت و ضديت با انسان از جنس خامنه اى و جمهورى اسلامى و طالبان و القاعده اند. اين نيروها دشمن آزاديخواهى٬ دسمن اعاده حرمت انسانى٬ دشمن رفع تبعيض٬ دشمن جنبش سوسياليستى و کمونيستى و طبقه کارگر اند. جريانات و نيروهائى که تاريخشان يا با حمايت از حکومت جلاد و ضد آزادى اسلامى عجين است و يا تبديل شدن به سگ شکارى ارتش آمريکا و ناتو را براى رسيدن به نان و نوائى پلاتفرم خود قرار داده اند.

کمونيسم کارگرى٬ جنبش آزاديخواهانه طبقه کارگر عليه سرمايه دارى٬ جنبش رفع تبعيض و آزادى و برابرى و رفاه٬ هيچ سنخيتى با اين دشمنان مردم ندارد. جامعه ايران بايد در اين دوران حساس دوستان و دشمنان مردم را با تمام قد و قواره و تاريخ شان بشناسد. اين دوره اى است که کمونيسم کارگرى و اردوى آزاديخواهى و برابرى طلبى و انقلابيون بايد اولا براى رفع اين خطر و منتفى کردن آن تلاش کنند. ثانيا آمادگى کامل براى مقابله با تروريستهاى متفرقه دولتى و اسلامى و موئتلفين اپوزيسيونى شان را ايجاد کنند و راسا آماده شوند. در صورت وقوع چنين سناريوئى مسئله قدرت سياسى روى ميز همه قرار ميگيرد. عده اى ميخواهند روى دوش تلى از اجساد و قربانيان بيشمار و عنصر استيصال جامعه به سمت قدرت دورخير کنند. کمونيسم کارگرى و جنبش آزادى و برابرى نيز بايد براى همان اهداف ديرينه آزاديخواهانه و سوسياليستى اما در شرايطى جديد با تمام قدرت و با پاسخ دادن به الزامات چنين دوره ويژه اى براى قدرت سياسى دورخيز کند. اهداف ما نه با بقاى جمهورى اسلامى و سياست "دفاع از وطن در مقابل خارجى"٬ نه با دفاع از وضع موجود و موعظه صلح بين تروريستها٬ و نه با تهاجم تروريستى آمريکا و ناتو متحقق نميشود. اهداف ما در گرو سرنگونى جمهورى اسلامى و به شکست کشاندن دورنماى ميليتاريستى و تروريستى است.

براى منتفى کردن اين خطر بزرگ بايد امروز مبارزه عليه جمهورى اسلامى را گسترش داد و با تشديد مبارزه انقلابى به کل اين سناريو و تلاشهاى مدافعان مرتجع و ضد جامعه آن مهر بطلان کوبيد. اما در صورت وقوع چنين وضعيتى نبايد صحنه را واگذار کرد بلکه بايد براى ختم انقلابى آن بميدان آمد. *